loading...
شیــــــــخداـــــــــــــعه
سخن مدیر

با سلام به همه دوستان عزیز


لطفا نظر یاتون نره

ما با نظر دادن شما دلگرم میشویم


یاعلی (ع)

نیایش بازدید : 116 پنجشنبه 14 فروردین 1393 نظرات (0)

پيشگفتار

 

يکي از فرقه¬هاي فعال در ايران، فرقه موسوم به «اهل حق» مي¬باشد. اگر چه اين فرقه داراي شعبات مختلف است و از لحاظ عقيدتي اختلافات بسياري با هم دارند، اما در برخي اصول با هم مشترک¬اند که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

شايد نتوان همه اتباع اين فرقه را تحت حکم خاصي قلمداد کرد؛ ولي آنچه مسلم است که همه آن¬ها خود را اهل حق مي¬دانند. طايفه، يارسان، يارستان و آيين ياري، نام¬هاي ديگري است که اينان براي خود انتخاب کرده¬اند. بسياري از شيعيان اهل اين فرقه را  عليُُّ اللّهي و شيطان¬پرست مي¬نامند؛ اما برخي جوانان امروزي آن¬ها، اين مسأله را اتهامي به اهل حق مي¬دانند.

مقاله ذيل، شرحي کوتاه بر تاريخچه و عقايد اين فرقه مي¬باشد. بديهي است که آشنايي عميق با عقايد و آداب و رسوم اهل حق نيازمند مطالعات بيشتر است.

 

 

گفتار اوّل: پيشينه اهل حق

در اين¬که اين فرقه چه زماني تأسيس شده است، اختلافات بسياري وجود دارد؛ حتي در بين خود اهل حق نيز نظر يکساني وجود ندارد.

 برخي از آن¬ها مثل «نعمت الله جيحون آبادي»معتقدند که پايه¬گذار اين فرقه، شخصي به نام نصير، غلام حضرت علي، بوده است. 

 برخي ديگر، بنيان¬گذار اين فرقه را شاه خوشين لرستاني(قرن چهارم) مي¬دانند. 

عده¬اي بر اين عقيده¬اند که اين مسلک از زماني که خداوند با ارواح آدميان به محاوره پرداخته و از آنان بر الوهيت خود اقرار گرفته (عالم ذَر يا ألَست)، پي¬ريزي شده است.

افراد ديگري هم هستند که به عنوان مؤسس و بنيانگذار اين فرقه مطرح مي¬شوند که از جمله آن¬ها بابانائوس، بابا سرهنگ دوداني و بهلول ماهي هستند.

 اما آنچه تحقيقات نشان مي¬دهد و در بين خود اهل حق نيز شهرت بيشتري دارد، اين است که بنيانگذار اين فرقه شخصي به نام «سلطان اسحاق»فرزند شيخ عيسي برزنجي است. سلطان اسحاق که پدرش از اهل تسنن بوده است، بعد از فوت او به دليل درگيري با برادرانش به نام¬هاي قادر، خِِدِرْ و سَلامت از برزنجه فرار کرد و به اورامان کردستان آمد و در قريه شيخان که هم اکنون جزؤ استان کرمانشاه است، سکنا گزيد.  او کتاب سرانجام را به کمک يارانش نوشت که داراي شش جزء يا شش بخش است و قوانيني را براي اهل حق مدون نمود.  سلطان صهاک، سلطان حقيقت، شاه صاحب کرم و پادشاه از نام¬هاي ديگر سلطان اسحاق مي¬باشد.

تاريخ تولد سلطان اسحاق دقيقاً مشخص نيست. در برخي کتب، سال تولد وي را 612 هجري قمري گفته¬اند، ولي قاسم افضلي، رهبر يکي از طوايف اهل حق که در     سال¬هاي اخير فوت شده، در مقاله خود در دائرة المعارف تشيع تولد سلطان را 15ربيع الاوّل سال580 هجري قمري مي¬داند. مادر سلطان اسحاق دايراک خاتون، ملقب به رمزبار مي¬باشد. 

در دائرة المعارف تشيع محل تولد سلطان، روستايي از توابع برزنجه از توابع شهر زور در استان کرکوک معرفي شده است. 

علّت اختلاف سلطان با برادرانش؟

گفته مي¬شود علت اختلاف سلطان با برادرانش، اختلاف بر سر موضوعاتي چون ارث بوده است. برادران سلطان ادعا مي¬کردند که سلطان اسحاق از شيخ عيسي نيست، چرا که شيخ عيسي در زمان ازدواج با دايراک خاتون، پير مردي فرتوت بوده و احتمال بچه¬دار شدن دايراک از شيخ عيسي بسيار بعيد به نظر مي¬آمد. حتي حسين بيگ، پدر دايراک خاتون هم نسبت به شيخ عيسي و دايراک خاتون بدبين بوده است.  

علت گرايش مردم به سلطان اسحاق

در اين¬که علّت گرايش مـردم منطقه به سلطان اسحاق چـه بـوده، در تاريخ مختصر آل¬سلجوق يا تاريخ ابن بي بي آمده است که وي(سلطان اسحاق) شديداً رياضت        مي¬کشيد و با تعويذات، اختلافات زن و شوهر را حل مي¬کرد و در شعبده¬بازي و ..... ماهر بود.  در حال حاضر، يکي از روش¬هاي تبليغي فرقه اهل حق و رهبران آن¬ها، استفاده از سحر و شعبده است که در مباحث بعدي بدان اشاره خواهد شد.

 

چگونگي تولد سلطان اسحاق

ادعاي اهل حق در مورد جريان تولد رهبرانشان شنيدني است. شيوه تولد رهبران اهل حق غالباً از راه بکرزايي و از راه دهان همراه با معجزات فراوان صورت گرفته است. 

سلطان اسحاق هم از اين قاعده مستثنا نبوده است. تولد وي بدين شرح است:

چند تن از دراويش به طرف کردستان عزم سفر کرده و وارد منزل شيخ عيسي شدند. از وي درخواست ازدواج با دختر حسين بيک جِرد، رئيس قبيله را به نام «دايراک» نمودند. بالاخره بعد از جلب رضايت شيخ _آن هم با اصرار فراوان_ وي  به خواستگاري رفت و بعد از کشمکش¬هاي فراوان و نشان دادن معجزات مکرر اين ازدواج صورت گرفت و پس از مدتي، شهبازي به زمين آمد و به خانه شيخ عيسي رسيد و به دهان دايراک رفت و از راه دهان، سلطان اسحاق به وجود آمد. 

 

بدعت¬هاي مهم سلطان اسحاق

- بناي خاندان¬ها و تأسيس فرقه

_ تأسيس جم¬خانه

_ روزه سه روزه

_ تعيين پير و دليل براي خاندان¬ها

_ دستور سرسپاري به رؤساي خاندان¬ها توسط مريدان

_ دستور پرداخت نذر و نياز

خاندان¬هاي اهل حق

خاندان¬هاي اهل حق، بسيار زيادند و هر کدام معتقدند که خاندان آن¬ها بر حق و اصل است. در برخي از کتب، يازده خاندان جزء خاندان¬هاي اهل حق شناخته شده¬اند.

نور علي الهي، يکي از رهبران اهل حق در برهان الحق خاندان¬هاي اصلي را اين گونه معرفي مي¬کند:

1.خاندان شاه ابراهيم

2.خاندان عالي قلندر 

3.خاندان بابا يادگار  

4.خاندان خاموشي(سيد ابوالوفاء)

5.خاندان ميرسور 

6.خاندان سيد مصطفي

7.خاندان حاجي باباعيسي يا حاجي باويسي

خاندان¬هاي ديگري نيز بعداً تشکيل شده¬اند که به شرح ذيل مي¬باشند:

1.خاندان ذوالنوري 

2.آتش بگي (بيگي) يا مشعشعي

3.خاندان شاه حياس 

4.خاندان حيدري 

 

خاندان¬هاي معروف و رهبران فعلي آن¬ها

1. خاندان حيدري:

 رهبر فعلي اين فرقه، شخصي است به نام «نصر الدين حيدري»که به جرأت مي¬توان گفت يكي از سياسي¬ترين رهبران فرقه اهل حق مي¬باشد. او پيش¬تر در روستاي    توت شامي گهواره زندگي مي¬کرده است؛ ولي الان در شهر کرمانشاه بسر مي¬برد. برادر او سام الدين حيدري و پسر عموي او دکتر طهمورث حيدري، بعد از نصر الدين، در منطقه از محبوبيت خاصي برخوردارند.

مناطق محل سکونت مريدان اين خاندان: برخي از جمعيت اهل حق شهر کرمانشاه، شهرستان کرند غرب(دالاهو)، بخش گهواره و کوزران و اهل حق¬هاي شهرستان سرپل ذهاب و روستاهاي قصر شيرين، از مريدان اين فرقه مي¬باشند.

2. خاندان آتش بيگي يا مشعشعي¬ها:

 رهبر اين فرقه، شخصي به نام «نظام الدين مشعشعي»است. او پسري به نام سام الدين دارد که تحصيل¬کرده فرانسه مي¬باشد. نظام الدين در سال¬هاي اخير کارهاي فرقه را بر عهده پسر خود گذاشته و براي جايگزيني وي زمينه سازي مي کند¬؛ به گونه¬اي که به جرأت مي¬توان گفت سام الدين بعد از پدر خود مهم¬ترين چهره در اين فرقه محسوب مي¬شود.

مناطق محل سکونت مريدان اين خاندان: کوهدشت و دلفان لرستان، روستاي گره¬بان هرسين، کنگاور و مناطقي از مياندوآب و اسدآباد و وِندر آباد همدان از جمله مناطق جغرافيايي محل سکونت مريدان اين خاندان مي¬باشند.

3. خاندان شاه ابراهيمي: 

در سال¬هاي اخير، شاه ابراهيمي¬ها به دو شعبه منشعب شدند: شاه ابراهيمي¬هاي کرند و شاه ابراهيمي¬هاي صحنه.

رهبر شاه ابراهيمي¬هاي کرند، شخصي به نام «قاسم افضلي»بود که بعد از فوت او، به علت اختلاف در بين گزينه¬هاي جانشيني وي، شاه ابراهيمي¬هاي کرند نصر الدين حيدري، رهبر خاندان حيدري را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند. پس رهبر فعلي آن¬ها نصر الدين حيدري است.

اما رهبر شاه ابراهيمي¬هاي صحنه، شخصي به نام «شاه امر الله ابراهيمي»است که محل سکونت وي صحنه کرمانشاه مي¬باشد.

نقاط جغرافيايي مريدان: صحنه و توابع، کرند غرب.

4. خاندان مکتبي¬ها (الهيون) شاخه اي از خاندان شاه حياسي:

يکي از رهبران بزرگ اهل حق، نور علي الهي است. نام اصلي وي «فتح الله جيحون آبادي»است. او فرزند نعمت الله جيحون آبادي صاحب کتاب شاهنامه حقيقت است. نور علي در سال 1247هـ .ش در روستاي  جيحون آباد صحنه کرمانشاه به دنيا آمد. او تحصيل¬کرده بوده و 28 سال در حکومت پهلوي منصب قضاوت را عهده¬دار بود. نور علي الهي در خصوص حل تعارضات بين اسلام و اهل حق سعي فراوان نموده؛ اما نه تنها موفق نشد، بلکه ادعاهايي مطرح کرد که بعدها، چه از طرف رهبران اهل حق و چه از طرف علماي شيعه، رد شد. از جمله ادعاهاي او مي¬توان به موارد ذيل اشاره کرد:

 ادعاي تاسيس دين جديد: او در کتاب آثار الحق اظهار داشته است: «درباره روش خودم به نجف رفتم و از علي پرسيدم. در خواب به من فرمود: دين تو، دين ابداعي است؛ ولي نيک ابداعي است». 

 او همچنين در کتاب آثار الحق، خود را پيامبر معرفي مي¬نمايد. 

 و يا در جايي ديگر ادعا مي¬کند که مشکل علمي ابن سينا را حل نموده است. 

 از اين ادعاهاي عجيب و غريب، در آثار او به وفور يافت مي¬شود.

 

 

گفتار دوم: تاريخچه خاندان مكتب

به جهت اهميت خاندان شاه حياسي جريان مکتبي¬ها، در اين گفتار به طور مستقل به بحث درباره تاريخچه و روند شکل گيري اين خاندان مي¬پردازيم.

روند شکل¬گيري

درگذشته، شخصي به نام «حاج نعمت الله جيحون آبادي»که  اهل سقز کردستان و از طايفه مکري بوده است، به شهرستان صحنه، روستاي جيحون آباد مهاجرت مي¬نمايد و با تغيير مذهب خود سر سپرده خاندان شاه حياسي مي¬شود. وي پس از چندي به تأليف ديوان شعر حق الحقايق يا شاهنامه حقيقت در شرح عقايد اهل حق اقدام مي¬کند و بدين ترتيب، با کسب نام و نشان در روستاي و جيحون آباد با سوء استفاده از فقر فرهنگي شديد حاکم بر منطقه، زمينه را براي يارگيري و مطرح کردن خود به عنوان قطب فراهم ساخته، موفق به جمع¬آوري و جذب عده¬اي به دور خود مي¬شود. پس از آن،«عبد الحميد خان»حاکم و خان پرقدرت آن زمان با مشاهده اوضاع به وجود آمده، نسبت به نعمت الله خشمگين شده، و با تهديد وي موجبات متواري شدن حاج نعمت الله از روستا و فرار او به شهرستان صحنه را فراهم مي آورد. پس از چندي آوارگي، حاج نعمت الله با ميانجي¬گري بزرگان اهل حق(خاندان شاه ابراهيمي) دوباره به جيحون آباد باز مي¬گردد. نعمت الله اين بار به صورت مخفيانه و با زيرکي خاصي فعاليت¬هاي قبلي خود را ادامه داده، به جذب افراد مي¬پردازد و موفق به تشکيل گروهي سنتي موسوم به «دراويش حاج نعمت»مي¬شود. اين جماعت را مي¬توان شروع حرکتي دانست که ميراث ناميمون آن در حال حاضر به نام تشکل انحرافي «مکتب»پا به عرصه وجود گذاشته است. 

روند تبديل گروه سنتي حاج نعمت به فرقه¬اي انحرافي و تشکيلاتي موسوم به «مکتب نور علي الهي» را مي¬توان در چهار مرحله به شرح ذيل بيان نمود:

 

مرحله اوّل: حيات حاج نعمت (1288-1338هـ . ق )

در اين مرحله، همانگونه که در مطالب قبلي بدان اشاره گرديد، حاج نعمت با زيرکي خاصي پس از تأليف شاهنامه حقيقت، آرام آرام جماعتي را به دور خود جمع کرد و با تأسيس گروه موسوم به دراويش گام اوّليه حرکت به سوي ظهور فرقه انحرافي مکتب را برداشت. در اين مقطع تمامي طرفداران حاج نعمت، خود را اهل حق دانسته و به آن اقرار داشته¬اند.

 

مرحله دوم: به قدرت رسيدن فتح الله جيحون آبادي

فتح الله پس از فوت پدرش با ادامه راه او، مدتي را در جيحون آباد اقامت کرده به هدايت مريدان پدرش مشغول شد، سپس در سال 1308 هـ ق با داشتن حدوداً 34 سال سن به تهران عزيمت نموده، پس از يکسال اقامت در پايتخت، به استخدام اداره ثبت احوال در آمد و به کرمانشاه منتقل گرديد. در سال 1312 هـ ق پس از اخذ مجوز کار قضايي به شيراز مسافرت کرد و در اين شهرستان به شغل قضاوت مشغول شد. وي با انتقال به خرم آباد تا سال 1320 هـ ق در سِمَت دادستاني خرم آباد مشغول به کار شد و در اين زمان کتاب برهان الحق را که در شرح عقايد اهل حق است و در آن به صراحت خود و طرفدارانش را پيرو مذهب اهل حق معرفي نموده است، نوشت. و اين گونه، گروه موسوم به «مکتب»رسماً و عملاً و با هدايت فتح الله جيحون آبادي و کمک خواهرش به نام «شيخ جاني»روند تشکيلاتي خود را آغاز کرد. در اين زمان است که فتح الله با استناد به آيات قرآني در يک بدعت ناميمون خود را نور علي الهي معرفي مي¬کند. او با صراحت مکتب را ساخته دست خودش معرفي نموده و بر اين عقيده است که دين او تنها دين کامل جهان است. او به آيين اهل حق حمله¬ور مي¬شود و راه آنان را راه نادرست دانسته، تعريف خود از اهل حق را تنها تعريف صحيح    مي¬داند. 

در هر حال، مي¬توان اين دوره را دوره تشکيل فرقه انحرافي مکتب و سعي در هدايت آن به سوي تشکيلات سياسي تمام¬عيار بر شمرد. وي در سال 1353 هـ ق از دنيا رفت و در هشتگرد دفن گرديد. مقبره وي در کوي نور واقع در شهرستان هشتگرد زيارتگاه مريدان نور علي الهي است؛ البته پس از تخريب و از بين بردن جسد موميايي نور علي توسط مخالفانش، آن¬جا به عنوان نظرگاه نور علي الهي قلمداد مي¬شود.

 

مرحله سوم: به قدرت رسيدن شيخ جاني، خواهر نابيناي نور علي الهي

پس از نور علي، خواهرش شيخ جاني به عنوان رهبر فرقه شناخته شد و با همکاري برادرزاده¬اش دکتر بهرام، به اداره امور مکتبيون پرداخت. در دوره وي، اختلافات و درگيري¬هاي ايجاد شده در زمان نور علي بين اهل حق و مکتب به اوج خود رسيد و شيخ جاني با تشکيل گروه¬هاي خشونت و تهديد بر اساس يک سياست تشکيلاتي به منظور حفظ فرقه، به برخورد با مخالفان اقدام نمود.

با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، شيخ جاني با توان تشکيلاتي خويش به مخالفت با نظام نوپاي اسلامي پرداخت و با سياست¬هاي افراطي خود موجبات بروز منازعات فراواني را فراهم آورد که از جمله مي¬توان به درگيري شهرستان هشتگرد که منجر به تخريب مقبره نور علي الهي گرديد، اشاره نمود. شيخ جاني پس از مرگ در شهر پاريس فرانسه دفن گرديد و از طرف شهرداري پاريس براي وي مقبره¬اي نسبتاً عظيم به طور رايگان ساخته شد. اين مکان در حال حاضر، به محلِّ زيارتي مهمّي براي مکتبيّون فرانسه تبديل گرديده است. دکتر بهرام نيز پس از مدتي متواري شد و راهي فرانسه گرديد. او هم اکنون نيز در اين کشور اقامت دارد.

 

مرحله چهارم: انتصاب دکتر بهرام الهي به عنوان رهبر

پس از فوت شيخ جاني، دکتر بهرام، فرزند نور علي، به قدرت رسيد و رهبري جريان انحرافي مکتب را به عهده گرفت. با به قدرت رسيدن دکتر بهرام، وي با کمک¬هاي مالي فراوان همسرش به نام مينو توکلي و با بهره¬گيري از هدايت¬ها و مساعدت¬هاي سرويس جاسوسي فرانسه، فرقه مکتب را با ترميم روش¬ها و ساماندهي امورات به يک سازمان پيچيده منظم، مانند گروهک منافقين تبديل کرد. نامبرده در حال حاضر متواري است و از کشور فرانسه اين جريان را هدايت مي¬کند. او با به روز کردن تفکرات عناصر مکتبي، موفق به تحقق بسياري از آرزوهاي پدرش که در آن زمان شرايط تحقق و علني شدن آن¬ها براي نور علي فراهم نبود، شده است. ساختار تشکيلاتي تدوين شده در زمان دکتر بهرام براي مکتب را مي¬توان بدين شرح ترسيم نمود:

الف- مکتب به لحاظ تشکيلاتي به روش گروهک منافقين عمل نموده و يک کپي برداري از اين گروهک مي¬باشد، بدين صورت که خود دکتر بهرام در نزد مکتبيون به عنوان رهبر معنوي فرقه و تشکيلات به شمار مي¬رود و همسرش، مينو توکلي، مسئوليت هدايت اجرايي تشکيلات را بر عهده دارد.

ب- اين فرقه در تربيت نيروهاي وابسته، با راه¬اندازي کلاس¬هاي آموزشي موسوم به کلاس¬هاي جانبي و جَم عمومي براي تمامي مقاطع سني تحصيلي از روش¬هاي تربيتي بهائيت تقليد مي¬کند. 

گفتني است که دکتر بهرام الهي در يک اقدام حساب شده و تشکيلاتي در سال    1363 هـ ش تمامي وابستگان فرقه¬اي خود را ملزم نمود که با تراشيدن سبيل¬ها، خود را شيعه اثني عشري معرفي نمايند. اين کار دکتر بهرام، حاشيه¬اي امن براي مريدان اين فرقه درست کرده است.

مناطق محل سکونت مکتبي¬ها:

صحنه کرمانشاه، هشتگرد کرج، کلاردشت و مناطقي از گرمسار، از جمله مناطق محل سکونت اين خاندان مي¬باشد.

 

گفتار سوم: مشترکات طوايف اهل حق

 

اگر چه خاندان¬هاي اهل حق با هم اختلافات بسياري دارند، اما در برخي از اصول و امور اساسي با هم مشترک¬اند که عبارت¬اند از:

1.اعتقاد به حلول و تناسخ (دون به دون)

2.غلو در مقام امام علي

3.غلو در مقام رهبران خود

4.عدم پايبندي به نماز، حداقل در مقام عمل

5.اصلِ مراسم سر سپاري

6.تأسيس جَم¬خانه به جاي مسجد جهت انجام امور عبادي

7. اعتقاد به رهبران اوّليه مانند پير بنيامين و پير موسي 

8.محل زندگي و دفن، اجداد و افکار مؤسس اين فرقه (سلطان اسحاق) 

 

گفتار چهارم: مناطق محل سکونت اهل حق 

1. اهل حق در ايران

 

الف ـ استان كرمانشاه

1.شهرستان كرمانشاه و روستاى گره بان از توابع شهرستان هرسين.

2.كرند غرب و توابع آن، از عمده¬ترين مراكز اهل حق است. علاوه بر شهر كرند، ساكنان قريب به 120 روستاى تابع دهستان گهواره به جز چند روستا كه پيرو مذهب شافعى مى باشند، اهل حق هستند. 

3.صحنه و دينور: حدود سى تا چهل درصد مردم صحنه پيرو مذهب اهل حق هستند و بسيارى از روستاهاى حومه آن نيز همين مرام را دارند. جمعيت اهل حق در بخش دينور نيز قابل توجه است.

4.بخش کوزران و ماهيدشت

5.شهرستان سر پل ذهاب

بدين ترتيب، مي¬توان گفت که استان کرمانشاه مهم¬ترين مرکز اهل حق در کشور به شمار مي¬آيد و بيشترين جمعيت اهل حقّ کشور، در اين منطقه سکنا گزيده¬اند.

ب ـ استان لرستان

1. برخي روستاهاي کوهدشت

2. شهر نور آباد(دلفان) و برخي روستاهاي آن

 ج ـ آذربايجان شرقي

در بخش ايلخچى از قصبات معروف تبريز، عده اى از طرفداران اهل حق سكونت دارند. براساس تحقيقات به عمل آمده، اهل حق¬ اين ناحيه معروف به «گورانى» هستند كه به نظر مي¬رسد از منطقه گوران به مركزيت گهواره (كرند غرب) در   گذشته¬هاى دور به اين سمت مهاجرت كرده باشند. 

 د ـ حوالى تهران و مازندران

در هشتگرد، رودهن، بومهن و تهران، مراكزى وجود دارند كه اهل حق در آن¬جا ساكن¬اند. شهرستان كلاردشت در استان مازندارن هم از جمله نقاط جغرافيايي اين فرقه محسوب مي شود.

ه ـ استان زنجان و همدان

در ناحيه اسد آباد همدان و منطقه وندر آباد و قسمت¬هايى از توابع آوج و رزن حد فاصل همدان و زنجان، كم و بيش اهل حق به صورت پراكنده سكونت دارند. 

 

2. در خارج از کشور

اگر گروه¬هايي چون: نصيريه، علويون، كاكائيه  و ذكري¬ها را در زمره اهل حق بشماريم و اطلاق اهل حق را بر آنان صحيح بدانيم، مناطق زندگي اهل حق در خارج کشور نيز بدين شرح است: 

1.كردستان عراق (کاکائيه)

2.تركيه و آلبانى (علويون)

3.سوريه (نصيريه)

4.افغانستان (ذکري)

 

گفتار پنجم: نمونه¬هايي از عقايد ، آداب و رسوم اهل حق

1.توحيد 

اگر چه اهل حق به «علي اللهي» معروف هستند و برخي از خاندان¬ها و سران آن¬ها علي  را خدا مي¬دانند، ولي اشکالات شيعيان به اين نظر باعث گرديده است برخي از خاندان¬هاي اهل حق اين عقيده را رد کنند و توحيد را به عنوان عقيده خود معرفي کنند. نعمت الله جيحون آبادي مي¬گويد: وقتي پيامبر اکرم  مي¬خواست به معراج برود، شيري راه را بر حضرت مي¬بندد. جبرئيل به حضرت پيشنهاد مي¬کند که چيزي به آن شير بدهد تا راه را باز کند. پيامبر انگشتري خود را به شير مي¬دهد و عبور مي¬کند. وقتي به آسمان  مي¬رسد و مهمان خدا مي¬شود، سفره¬اي جهت پذيرايي آماده مي¬گردد، دست خدا شبيه به دست حضرت علي  از پشت پرده ظاهر مي¬شـود و صـدايي مي¬گويد: سهم ما را بده! پيامبر يک سيب را نصف مي¬کند و نيمي از آن را به او مي¬دهد. پس از مراجعه پيامبر اکرم از معراج، حضرت علي  به استقبال ايشان مي¬رود و انگشتري حضرت و نصف سيب را به پيامبر مي¬دهد. بدين طريق، پيامبر در مي¬يابد که علي خدا است.

همان¬دم محمّد بشد با بصير                                 شد آگاه از ذات شاه کبير

همان¬دم محمّد ببردش نماز                                  سپردي سرش را به آن بي نياز

محمد از آن گشت حاجت قبول                            که بسپرد سر را به زوج بتول

بگفتا علي اوّل و آخر است                                  خداوند در ظاهر و باطن است

جز حيدر نباشد به من کس خدا                           که ديدم همه اوست در دو سرا

اميدم چنان است روز جزا                                   از اين بنده خود بباشي رضا 

اعلي دين، يکي از بزرگان اين فرقه پس از نقل داستان معراج مي¬گويد: بعد از آن، ندا آمد: اي پيامبر! کتفت را برهنه کن و نشانه بگير! پيامبر کتف مبارک را برهنه کرد و ديد پايي بر کتف پيامبر قدم گذاشت و آن هم پاي علي است و مُهر نبوت از آن است.         

همچنين نويسنده کتاب سرسپردگان در مصاحبه با يکي از سران اهل حق در سال 1347 ش مي پرسد: اين¬که مي¬گويند اهل حق علي الهي هستند صحيح است؟ پاسخ  مي¬شنود: بله اهل حق علي الهي هستند و خود من هم علي الهي مي¬باشم و خداوند همان علي است. 

در بسياري از کتب و آثار مکتوب و اشعار اهل حق به خدايي علي  تصريح شده است و هم اکنون نيز بسياري از عوام مناطق اهل حق نشين اين نکته را تأييد مي¬کنند و علي را خدا مي¬دانند. البته با توجه به مشکلاتي که براي اهل حق به جهت اين عقيده به وجود آمده، رهبران آن¬ها اين اعتقاد را در قالب «سرّ مگو» جاسازي کرده¬اند که نبايد آن را نزد غير اهل حق بيان نمود.

 

2.اهل حق و خلقت

 

درباره خلقت نيز نظرات اهل حق متفاوت است، اما آنچه در برخي کتاب¬هايشان به صورت مکتوب آمده بسيار جالب است:

"بدان روزي که نه زمين بود نه آسمان، پادشاه عالم جوهري بود در ميان صدف. بعد از يد قدرت خود قطره¬اي از جوهر خود در گوهر انداخت و جوهر، بطن گوهر قرار گرفت و نعره¬اي کشيد و آب شد و آسمان¬ها از بخار آن و زمين از کف آن آب، و بعد «پير بنيامين» آفريده شد و پادشاه عالم فرمود: بيا تا ما و تو بناي پير و مريدي بگذاريم. 

بعد پير بنيامين گفت: شما پادشاه باشيد و پير، و من مريد. آن¬گاه پادشاه عالم فرمود: اگر من پير باشم و تو مريد، قدرتي که در دست من است، در تو نيست. پس من تو را مريد باشم و تو پير ما، تو را بندگي به عمل مي¬آورم. پس تو پير هستي و من مريد... .

 پس پادشاه عالم از آستين خود داوود را آفريد که تو شاهد باش که من پير بنيامين را پير و شاه قوم خود قرار دادم و قبول کردم . بعد داوود عرض کرد: اي پادشاه عالم! مرا از شاهد بودن چه منصب است؟ پادشاه فرمود: ما تو را رهبر و مشکل¬گشاي بحر و برّ گردانيديم. بعد داوود شاهد خواست. پادشاه عالم از موي سر خود «پير موسي»  را آفريد و فرمود: شاهد باش که داوود را مشکل¬گشاي بر و بحر گردانيديم. پير موسي عرض کرد: از شاهد بودن مرا چه منصب است؟ پادشاه فرمود: تو را پير و قلم¬زن خود گردانيديم. بعد پير موسي شاهد خواست. پادشاه از مِهر وجود، مير مصطفي را آفريد و فرمود: شاهد باش که ما پير بنيامين را پير خود و داوود را مشکل¬گشاي بحر و بر و پير موسي را قلم¬زن خود گردانيديم! سيد مصطفي عرض کرد: که شاهد بودن مرا چه منصب است؟ پادشاه عالم فرمود: ما تو را قابض ارواح گردانيديم. بعد مير شاهد خواست. هزار زرين کمر از نور خود آفريد و بر آن¬ها شاهد شدند. بعد از آن، غلام¬ها شاهد خواستند، هزار غلام ديگر آفريد و بر آن¬ها شاهد شدند. در آن¬جا جمع بسته شد. بعد پادشاه عالم از عرق خود جوزي را آفريد. و در آن¬جا جوز را شکسته، در پيش پير بنيامين نهاد و سر خود را سپرد به پير، يعني بنيامين. پس در عالم معنا همه اين¬ها را از يک پارچه گوهر ساخته¬اند و اسم آن زردگل بود تا وقتي که خواست خلقت آدم بنمايد. امر شد به مير مصطفي که برو چهار قبضه خاک از چهارگوشه عالم بياور. مير مصطفي رفت و چهار قبضه خاک آورد. هر چه سعي کردند که خاک يکديگر را بگيرد، نگرفت. بعد پادشاه عالم فرمود که هزار سال قبل آن امانتي که داده بودي بياورند.

بعد امانت را حاضر کردند، داخل کردند و قالب ساختند و آدم ساختند. چهار سال بعد، آدم عطسه زد و برخاست. گفت: الحمدلله. الحمد را با عطسه، باز پادشاه عالم امانت داد تا به رمزش برسيم. باز تا سي هزار سال سبحانه گفت. چند وقت در لباس آدم بود. بعد خواست غروب نمايد که ياران سؤال کردند: ما تو را کجا پيدا کنيم؟ فرمود: در ميان هفت شاهزادگان؛ که منظور هفتوانه است. "

نعمت الله جيحون آبادي در مورد خلقت مي¬گويد:

"در ابتداي خلقت که نه آسمان بود و نه زمين و نه عرش و نه فرش، خداوند داخل دُرّي بود و آن دُر در صدفي و آن صدف در ته دريا. بعد مي¬گويد: آن¬گاه خداوند تصميم گرفت که پير بنيامين را که نام طريقت جبرئيل است، خلق نمايد.  "

سپس داستان¬هاي خنده¬داري نقل مي¬نمايد و در آخر مي¬گويد:" پس از آن، خداوند دوباره به درون دُرّ مي¬رود. پس از مدت¬ها جبرئيل از خدا مي¬خواهد همدم و ياوري داشته باشد. خدا دعاي او را اجابت مي¬کند و شش نفر ديگر از درّ مي¬آفريند و جبرئيل را به رياست آنان شمارد که جمعاً مي¬شود هفت تن.  "

داستان¬هاي بسيار ديگري به اشکال مختلف در کتاب¬هاي ديگر اهل حق نقل شده که اسم هفت تن در آن¬جا متفاوت است، هر چند برخي از اهل حق معتقدند که خدا هم جزء هفت¬تن است.

 

3.تناسخ

از جمله اعتقادات اهل حق، اعتقاد به تناسخ است؛ بدون آن که دليل  مستندي براي اين عقيده در يکي از کتب خود ارائه کرده باشند. اوّلين شخصي که بعد از پيدايش اسلام قائل به تناسخ بوده است، شخصي به نام «بهلول ماهي» است. همين شخص را  مروّج اين آيين در اورامان کردستان مي¬دانند.  

نام¬هاي ديگر تناسخ در آيين اهل حق عبارت¬اند از:

_ دون به دون

_ دونا دون

_ گردش مظهر

_ مظهر به مظهر

تعريف تناسخ

تناسخ در لغت، از ريشه «نسخ» گرفته شده است. راغب در المفردات نسخ را اين¬گونه معنا مي¬کند که: «ازالة شيء بشيء يتعاقبه ». نسخي که در فقه به کار مي¬رود، به معناي لغوي آن است. به طور خلاصه مي¬توان گفت نسخ همراه با دو ويژگي است:

1.تحول و انتقال؛

2.تعاقب دو پديده که يکي جانشين ديگري شود.

اما تناسخ از نظر اصطلاحي، به معناي انتقال نفس و روح پس از مرگ به جسمي از اجسام است و آن جسم چند چيز مي¬تواند باشد: نبات، حيوان  و يا  انسان. تناسخ از اين نظر فقط تحول و انتقال را در بردارد. 

اقسام تناسخ 

تناسخ به معناي اصطلاحي بر دو نوع است: 

1. تناسخ نامحدود

مقصود از تناسخ نامحدود اين است که نفس همه انسان¬ها، در همه زمان¬ها پيوسته از بدني به بدن ديگر منتقل مي¬شوند و براي اين انتقال از نظر زمان محدوديتي وجود ندارد؛ يعني نفوس انسان¬ها در تمام زمان¬ها به هنگام مرگ دستخوش انتقال از بدني به بدن ديگر مي¬باشند و اگر معادي هم هست، جز بازگشت به اين دنيا آن¬هم بدين صورت، چيز ديگري نيست.

2. تناسخ محدود

تناسخ محدود درست برعکس تناسخ نامحدود است؛ به اين معنا که روح هر انساني بعد از مرگش تا1001دون در جسمي ديگر حلول مي¬کند و بعد از آن جاودانه مي¬شود. پس براي اين انتقال، محدوديت زماني وجود دارد.

مقصود و مراد اهل حق از تناسخ، تناسخ به شکل محدود است و مي¬دانيم که تناسخ به شکل محدود حداقل مستقيماً به انکار معاد بر نمي¬گردد. اما اگر کسي قائل به تناسخ نامحدود شود، مسلماً معاد را که از اصول دين است، انکار کرده است و همين امر به تنهايي باعث مي¬شود تا به کفر آن شخص حکم نماييم. 

دلايل بطلان تناسخ

1. اگر گفته شود که اعتقاد به تناسخ به جهت اين است که پاداش اعمال خوب و کيفر اعمال بد ما داده شود، در جواب مي¬گوييم که براي اين منظور معاد در اديان الهي قرار داده شده است که قابل انکار نمي¬باشد.

2. اگر گفته شود تناسخ باعث کمال مي¬شود، جواب مي¬دهيم که اين چه کمالي است که پس از هر مرگ دوباره بايد دوران کودکي طي شود؟ اين چه کمالي است که يک فرد تحصيل¬کرده را مجبور مي¬کنند تا دوباره سر ميز کلاس اوّل بنشيند!

3. در ضمن، تناسخ با پديده افزايش جمعيت تطابق ندارد؛ يعني اگر قرار بود تناسخ صحيح باشد، بايد تنها روح آدم و حوا در جسم¬هاي متعدد در گردش باشد و همواره دو نفر به زندگي مشغول باشند. از اين رو، بايد پرسيد اين همه جمعيت که به طور روز¬افزون زياد مي¬شوند، از کجا آمده¬اند.

4. امام رضا  در جواب مأمون که سؤال از تناسخ کرده بود، فرمودند:

هر کس قائل به تناسخ شود به خداي بزرگ کفر ورزيده و بهشت و دوزخ را انکار نموده است». 

 

 پيامدهاي اجتماعي تناسخ

اعتقاد به تناسخ گذشته از اين¬که از نظر فلسفي نادرست است، از نظر اجتماعي نيز پيامدهاي ناشايستي دارد؛ زيرا مي¬تواند اهرمي محکم در دست جهانخواران باشد که عزت و رفاه خود را معلول پارسايي دوران ديرينه و بدبختي بيچارگان را نتيجه زشتکاري¬هاي آنان در زندگي¬هاي قبلي قلمداد کنند و از اين طريق، بر خشم فروزان و جوشان ملت¬ها وتوده¬ها که پيوسته خواستار انقلاب بر ضدّ مرفهان و مستکبران      مي¬باشند، آب سرد بريزند و همه را خاموش نمايند.

شايد به همين انگيزه بوده است که انديشه تناسخ در سرزمين¬هايي مانند هند رشد نموده که از نظر بدبختي و گسترش فاصله طبقاتي وحشت¬زا و هولناک مي¬باشد. پر واضح است صاحبان زر و زور براي توجيه کارهاي خود و براي فرو¬نشاندن خشم ملت¬هاي گرسنه و برهنه، به چنين اصلي پناه مي¬برند. 

شاهد مدعاي فوق اين است که شما وقتي به بيشتر مناطق اهل¬حق¬نشين کشور مراجعه مي¬کنيد، خواهيد ديد که معمول مردم اين مناطق قشر محروم  جامعه هستند و به¬ندرت خانواده¬هايي پيدا مي¬شوند که تحت پوشش کميته امداد نباشند.

 

4.نبوت و امامت 

اهل حق در مورد امامت و نبوت تعابيري بسيار شبيه به هم دارند. ديدگاه آنان نسبت به پيامبران و امامان بر پايه حلول و تناسخ است. اهل حق معتقدند يک عده از پيشوايان آنان در اعصار گذشته، در جامه پيامبران و صحابه حضرت رسول  و دوازده امام  به¬دنيا آمده¬اند و به ارشاد مردم جهان پرداخته¬اند.

به عنوان مثال، به عقيده اهل حق پيامبراني چون: شيث، نوح، صالح، يعقوب، ايوب، شعيب، يونس و مسيح عبارت¬اند از همان پير بنيامين که در جامه¬هاي گوناگون در ميان مردم ظاهر گشته و مردم را هدايت نموده¬اند. از اين گونه افسانه¬ها در ميان کتب و دفاتر اهل حق مخصوصاً شاهنامه حقيقت به وفور يافت مي¬شود.

پس در واقع، اهل حق اگر نامي از پيامبران و امامان هم مي¬برند به اين جهت است که آنان را جامه و دون رهبران خود مي¬دانند.

 

5.قرآن 

در اين مورد مي¬توان به دو ديدگاه اشاره نمود:

1.در بيشتر کتب اهل حق نامي از قرآن نيامده و آن¬ها اساساً خود را ديني جدا      مي¬دانند. آنان به جاي قرآن دفاتري دارند که بيشتر آن¬ها شعر است. از معروف¬ترين دفاتر آن¬ها مي¬توان به: کلام سرانجام، دفتر بابانوروز و دفتر پرديور اشاره نمود.

2.برخي از رهبران اهل حق و از جمله آن¬ها نعمت الله جيحون آبادي، معتقدند که کتاب¬هاي مقدسشان جوهرکشي از قرآن شده است. در واقع بين قرآن و دفاترشان جمع کرده¬اند. به عبارت واضح¬تر اين¬که دفاتر ما همان قرآن است؛ اما  به زبان کردي.

نعمت الله جيحون آبادي مي¬گويد: قرآن32 جزء بوده که30 جزء آن مربوط به شريعت و فروع دين است و 2 جزء آن اصل و حقيقت دين است که در سينه پيامبر ضبط بوده و فقط اهل حق از آن اطلاع دارند. 

بيشتر مردم اهل حق در جواب سؤال از قرآن و عمل به دستورات آن مي¬گويند:

ما ز قرآن مغز را برداشتيم                              پوست را  بهر خران انداختيم

قرآن زرده؟

فرقه «آتش بيگي»شايعه¬اي درست کرده¬اند که قرآني نزد آن¬ها است که 17 کيلو وزن دارد و يک صفحه آن نيز به همان وزن است و اعتقادات اهل حق در آن آمده است. گفته شده است آقا بخش (از بزرگان خاندان مشعشعي) به¬وسيله آن اختلافات بين مردم را حل مي¬کرده است. 

نور علي الهي در برهان الحق مي¬گويد قرآن زرده در کلام عمومي منعکس نيست و اختصاص به خانواده آتش بيگي دارد. 

نظريه تحريف از ديدگاه نور علي الهي

از جمله وظايف مهمي که در دستورالعمل جاسوسان اعزامي به کشورهاي اسلامي آمده اين است که بايد با اين دستاويز که قرآن کم و زياد شده است در آن ترديد افکنند.

نور علي الهي نيز عيناً با طرحي که بتواند موضوع را به شيعيان بقبولاند و حساسيت¬برانگيز هم نباشد، مي¬نويسد: گر چه از قرآن تحذيف شده است، ولي آنچه مانده درست است. 

نور علي الهي نظريه تحريف را با اين دليل مطرح مي¬کند، علي وقتي قرآن خود را در مسجد ارائه داد، فرمود: قرآن کامل اين است که در دست من است. 

نقد نظريه نور علي الهي

حضرت علي  به املاي پيامبر  وخط خودشان قرآني نوشته بودند که قرآن¬پژوهان شيعه و سني آن را قبول دارند. اما اين قرآن فقط امتيازاتي نسبت به قرآن¬هاي ديگر داشت که در ذيل ضمن نظريات علما بدان اشاره مي شود:

شيخ مفيد: در آن، تأويل معاني آيات قرآن وجود داشته است. 

آيت الله خوئي: واقعيت آن است که آن زيادات تفسيري بوده است. 

آيت الله ميلاني: آن¬هايي که مسأله مصحف علي بن ابي طالب را بهانه تحريف قرار   داده¬اند، موضوع را نفهميده¬اند؛ نه اين است که با قرآن حاضر تفاوت در آيات داشته؛ بلکه اين زيادتي تفسير رسول خدا و حضرتش بر آيات به شمار مي¬رفته است. اگر چنين چيزي که دستاويز عده¬اي گرديد، درست مي¬بود، به¬طور حق و يقين از ناحيه ائمه طاهرين  مطرح مي¬شد. 

علامه حسن زاده آملي: اخباري که از تحريف قرآن سخن رانده¬اند اخبار واحد هستند و بزرگ¬ترين دليل بر عدم تحريف قرآن را اين آيه شمرده اند: «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذَّکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ». 

 

6.نماز يا نياز؟

اهل حق نماز را قبول ندارند و بهانه¬هاي مختلفي براي فرار از انجام اين فريضه الهي دارند. البته برخي از خاندان¬هاي آن¬ها همچون آتش بيگي در سال¬هاي اخير اعلام نموده¬اند که نماز را قبول دارند و مدعي هستند که نماز هم  مي¬خوانند. خان آتش، يکي از رهبران اهل حق مي¬گويد: پيغمبر هزار رکعت نماز مقابل يک سيب داده. يک نياز هزار نماز است. عبادتِ خالي مکن؛ ما مغز قرآن هستيم و قرآن پوست ما است. 

آن¬ها مي¬گويند: ما به جاي نماز نياز داريم. و اين بيت را در جواب به اين پرسش که چرا نماز نمي¬خوانيد، مي¬آورند:

اگر نياز نباشد نماز بي سود است    اگر نياز دهي پس نماز بيهوده است 

نصر الدين حيدري، يکي از رهبران اهل حق مي¬گويد: اهل حق قرن¬ها است که نماز    نمي¬خوانند و الان براي آن¬ها مشکل است که نماز بخوانند. 

در بين مردم عادي اهل حق نيز در مورد نخواندن نماز بهانه¬هايي مطرح است؛ مثلاً مي¬گويند: چون علي  را سر نماز کشتند ما نماز نمي¬خوانيم. يا مي¬گويند: ما چون به حقيقت رسيده¬ايم نيازي به نماز نداريم.

نياز

اهل حق براي فرار از نماز جايگزيني به نام نياز انتخاب نموده¬اند و معتقدند که نياز مي¬تواند جايگزيني براي نماز باشد. نياز، غذايي است که شب جمعه در حلقه پيروان يارسان توزيع مي¬گردد. غذا در اين مراسم مشخص است.

 

انواع نياز

_ نياز خون¬دار عبارت است از: گوسفند، کله زرده(گوزن)، خروس، شتر، گاو.

_ نياز بي¬خون عبارت است از: انار، قاووت، خربزه، بادام و.....

در توضيح نياز بي¬خون بايد گفت که اين نياز در حقيقت قرباني نيست و به قصد تشريفات قرباني و در کنار قرباني آن را نياز مي¬کنند.

شرايط نياز خون¬دار

_ قرباني نر باشد.

_ اگر خروس است کمتر از 6 ماه نباشد.

_ اگر گوسفند و گوزن است کمتر از يک سال نباشد و پير نباشد.

_ قرباني بي¬عيب و نقص باشد.

_ خيلي لاغر نباشد.

_ ذبح بشود.

_ با انجام دستورات مسلک اهل حق مصرف شود.

شرايط مشترک نياز خون¬دار و بي¬خون

_ به حرام خوار نمي¬دهند.

_ در برخي خاندان¬ها به غير اهل حق نمي¬دهند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

7.روزه 

اهل حق به جاي يک ماه، سه روز روزه مي¬گيرند. قابض، يکي از رهبران اهل حق    مي¬گويد: ياران روزه نيست ........ هر کس روزه بگيرد، سرگردان است و آخر الامر صيد گرگ بيابان مي¬شود. 

کاکه رحمن مي¬گويد:

هر کس ياره نگيرد روزه

سه روزه گير آن نه آتش سوزه

ياران نزانان يک ماه سه روزه 

يعني: هر کسي که اهل حق است، روزه(رمضان) نمي¬گيرد. اگر سه روز روزه بگيريد با آتش نمي¬سوزيد.کساني که اهل حق نيستند، خبر ندارند که يک ماه سه روز است. 

قادر طهماسبي در جزوه بيان الحق مي¬گويد: يک فرد اهل حق با داشتن شارب و سه روز روزه و به جا نياوردن سنت قرآن، در عين حالي که تابع دستورات سرانجام است، اگر ادعاي مسلماني نمايد استغفر الله کفر گفته است.

اقسام روزه

1.روزه مَرنُوي

2.روزه قَوِلطاس

هر دو قسم روزه در تعداد روزهايي که بايد روزه بگيرند مشترک¬اند و با هم فرقي ندارند؛ اما در ميان طوايف اختلاف است که کدام يک از اين دو روزه واجب هستند؟ برخي از مردم اهل حق منطقه لرستان و جمعيت اهل حق منطقه کرمانشاه، قائل به وجوب روزه مرنوي هستند و برخي ديگر مانند اهل حق¬هاي ترک زبان، قائل به وجوب روزه قولطاسي هستند.

 

 

زمان روزه¬ها

مرنو در لغت به معناي غار، و قول به معني شرط و اقرار و پيمان است. طاس هم به معناي کاسه بزرگ است که همين معاني لغوي در واقع بيانگر فلسفه روزه يارسان هم مي¬باشند.

زمان روزه مرنوي را چِلّه سلطاني گفته اند که بعد از گذشت دوازده روز از ماه قمري که در چِلّه واقع شده باشد، گرفته مي¬شود؛ يعني روز اوّل روزه مرنوي روز دوازدهم ماه قمري است که در چِلّه سلطاني واقع شده است.

روزه قولطاسي هم در چله زمستان شمسي واقع شده است که تاريخ آن را چهاردهم چِله بزرگ زمستان لغايت هفدهم گفته¬اند.

نيت روزه¬ها

در روزه مرنوي نيت به اين است که  روزه مي¬گيرم روزه پادشاهي، از لوح تا قلم، از گاو تا ماهي، به شرط اقرار بناي پشتان، بناي دعوت پادشاهي به حکم عزيز خاوندگار. 

روزه قولطاس چنين نيت مي¬شودکه سه روز روزه مي¬گيرم به عشق ياران قولطاس، از ما گرفتن از حق قبول کردن، اوّل يار آخر يار و اوّل آخر عزيز شاه خاوندگار. 

 

8.قبله و حج 

اهل حق نيز مکاني را به عنوان قبله قبول دارند و معتقدند قرباني و دفن اموات بايد رو به سوي همان قبله باشد. در مورد قبله اهل حق چهار نظريه   گرد¬آوري شده است که عبارت¬اند از:

1.پرديور: بيشتر اهل حق کعبه را قبله خود نمي¬دانند؛ بلکه قبله خود را پرديور اعلام مي¬کنند. پرديور، نام منطقه¬اي است که مؤسس اين فرقه در آن¬جا مدفون است. هم اکنون اين مکان در شهرستان پاوه بخش نوسود در روستاي شيخان قرار دارد.

شواهد بر اين مدعا از قرار ذيل است:

الف- قادر طهماسبي يکي از مؤلفين اين فرقه مي¬گويد: قبله اهل حق پرديور است. پس تمام قرباني¬ها را بايد رو به پرديور ذبح نماييم. 

ب- مالاميري کجوري، يکي از منتقدين فرقه اهل حق هم قبله اهل حق را پرديور       مي¬داند. 

ج- ماشاء الله ميرسوري در کتاب خود در قسمت «تلقين ميت» اين¬طور مي¬نويسد: 

قبله حقانيش پرديورن، يعني قبله حقيقي¬اش پرديور است. 

د- نويسنده کتاب سرسپردگان ماشاءالله ميرسوري که از وابستگان به اين فرقه       مي¬باشد، قبله اهل حق را پرديور معرفي مي¬نمايد. 

هـ- در کتاب ديوان گوره هم آمده که پرديور جايگاه اقامت سلطان بوده و نيز قبله اهل حق و جايگاه حشر و حق و حساب مي¬باشد. 

2.جم¬خانه: جم¬خانه نزد اهل حق از مکان¬هاي مقدس محسوب مي¬شود و براي ورود به آن، آداب و شرايطي در آيين اهل حق وجود دارد. در يکي از متون مقدس آنان چنين آمده است:

جم کعبه شريف قبله يارانن، ترجمه: جم، کعبه شريف و قبله اهل حق است.

جم يعني مسجد ياري يارانن، ترجمه: جم، مسجد ياران اهل حق است.

جم حل مشکل مطلب دارانن، ترجمه: جم، حل کننده مشکل نيازمندان است. 

کعبه ما همان جم است. علي گودرزي بروجردي

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
خودتون متوجه میشید فقط بایه گردش در سایت با نظر دادن نویسنده های سایت رو دلگرم به نوشتن کنید ممنونم مدیر سایت...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    رویکرد سایت چگونه است؟
    ارتباط با پشتیبانی
    پیوند ها

    ماه رمضان مبارک
    آمار سایت
  • کل مطالب : 78
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 49
  • آی پی امروز : 56
  • آی پی دیروز : 40
  • بازدید امروز : 136
  • باردید دیروز : 174
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 969
  • بازدید ماه : 725
  • بازدید سال : 20,366
  • بازدید کلی : 180,296
  • سخن مدیر

    http://razhayesheitanparastan.com/wp-content/uploads/2013/01/besme-allah15_2.png

    شکلک های محدثه


    لطفا با عضو شدن و نظر دادن مارا یاری کنید

    مارا نیز محبوب کنیددرگوگل